داستان سردار مدحی و کودکان سپید موی
فرامرز  دادرس فرامرز دادرس

 

در فرهنگ ایرانی، گیس و موی سپید، دارای ارزشی  نمادین و برابر با خرد، اندیشه نیک، دانایی و کاردانی می باشد. از گذشته های دور زبانزد هایی در این زمینه بر زبان مردم جاری بوده است.

در نقش فروهر، نماد باستانی، میهنی و دینی ایرانیان، چهره مردی با ریش هایی که با گره های یک دست آذین شده اند نشان داده می شود، به راستی اگر این فرتور در دوران خود با رنگ آمیخته می شد، بی شک موی و ریش این مرد، به نشانه خردمندی به رنگ سپید دیده می شد.

 

گیس و موی سپید، نشان ازگذشت روزگار دارد، گذشت روزگار نماد آگاهی به رویداد هایی است که در دوران زندگی آدمی و پیرامونش گذشته  و می گذرد و خود می تواند سرچشمه ای از دانایی بشمار رود.

پس از انقلاب اسلامی در ایران، مردم به بازشناسی هویت تاریخی و فرهنگی خود دلبستگی بسیاری نشان داده اند، تا جایی که  بیشتر ایرانیان برون از کشور با بهره گیری از آزادی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی  که در کشور های پیشرفته برپا است ، پیوند خود را با خرد گرایی روز به روز بیشتر می کنند، شوربختانه برخی رفتار های پیش بینی نشده از کسانی که رهبری اندیشه ای  و سیاسی مردم ایران را تنها ویژه خود می  دانند،  وارونه این اندیشه می باشد.

 

آن چه که در باره داستان سردار مدحی و همدستانش در ماجرای رسوایی برخی از مدعیان نخبگی روی داد اکنون بر همگان آشکار شده است، چند سال است که بسیاری از آگاهان به مسائل سیاسی و اطلاعاتی و امنیتی این رخداد را پیش بینی کرده و این کودکان سپید موی! را از فرجام کار نابخردانه ای که در آن گام گذاشته بودند آگاه نموده بودند. بسیاری از نهاد های اطلاعاتی و امنیتی کشور های بیگانه ای که ایرانیان در تبعید را پذیرا شده اند نیز از پشت پرده این بازی کودکانه آگاه شده بودند، این کشور ها به دنبال سود خود می باشند و تا جایی که به منافع ملی آنان آسیبی نرسد، چشم و گوش خود را بر این بازی ها می بندند و کوششی در هشیار کردن اپوزیسیون ایرانی به خطرات پیش روی آنان ندارند و اصولاً در ماًموریتی که از سوی دولت هایشان به آنان واگذار شده است چنین وظیفه ای برای آنان پیش بینی نشده است.

 

ماجرای سردار مدحی، آواری سهمگین بود که بر سر چند گروه اپوزیسیون ایرانی و رهبران سپید موی آنان یک جا فرود آمد ، هر چند که برخی از معماران این آوار، کوشیدند با واژه های فریبنده،  خود و دیگران را دلخوش کنند و آسیب را کمتر از آن چه که می باشد نشان دهند، بر آگاهان امور روشن است که پس از کشتار های زنجیره ای مخالفین رژیم در برون و درون کشور در سی و دو سال گذشته، این ضربه ای کارآمد بود که بار دیگر اپوزیسیون ایرانی را سر شکسته و با بحران بی اعتمادی و محافظه کاری روبروخواهد کرد.

 

اپوزیسیونی به نام موج سبز بر پا شده بود تا در برون از کشور جانشین جنبش سبز خرداد ماه 1388 مردم ایران شود و بتواند جایگاهی برای گرد آمدن گروه های گوناگون و ناهمگون اپوزیسیون گردد، این کار به لطف هزینه های  تبلیغاتی، شرکت چند چهره خارجی،  گستردن سفره های رنگین، پرداخت هزینه های سفر و اقامت در هتل های پرزرق و برق، وعده و وعید ها  و نمایش های صوتی و نورانی،  کف زدن ها و باد به غبغب انداختن کودکان سپید مویی که در انتظار تقسیم مشاغل نان و آبدار در آینده ایران آزاد به طمع افتاده بودند، توانسته بود شماری از مخالفین و هم چنین ماًموران ! حکومت اسلامی را به دور خود گرد آورد، این صحنه ها بیشتر یادآور دیگ های پلو سفارت انگلیس در دوران انقلاب مشروطیت بود، به هر روی برخی از کشور هایی که از تر و خشک کردن اپوزیسیون ایرانی تنها برای گرفتن امتیاز بیشتر از حکومت اسلامی سود می برند، نیز فرصتی بود تا بتوانند به آرزو های خود جامه عمل بپوشانند و به قرار داد های نان و شراب دار اقتصادی چشم بیاندوزند،  که ناگاه دست غیب جمهوری اسلامی از آستین یک روزنامه نگار سرشناس و یک کارمند پیشین سفارت دوران پادشاهی،  که هر دو در، ام القرای لندن! دست در دست یکدیگر دارند بیرون آمد و سردار مدحی ماًمور شناخته شده جمهوری اسلامی را که دوبار در گذشته، در سال های  1999 و  2008 ، به ترتیب از سفارت های آمریکا در ترکیه و بانکوک به بیرون پرتاب شده بود را با ترفند وارد جنبش موج سبز در فرانسه نمودند و بنیانگذار این جنبش هم ساده لوحانه فریب خورد و در کنفرانس مطبوعاتی وعده داد که تا سال آینده ایران را از چنگال حکومت اسلامی رها خواهد ساخت.      

 

یکی از همین دو تن ام القراء نشین، که دبیر کل موج سبز نیز شده بود، نقش کارگردان، سناریست و فیلمبردار را یکجا بازی کرد و یک فیلم سه نفره  به اصطلاح محرمانه  از پیمان بکلی سرّی خود و سردار مدحی و بنیانگذار موج سبز!  تهیه کرد که برروی اکران تلویزیون جمهوری اسلامی نیز به نمایش درآمد و در آن فیلم به ریش سپید خود و هم پالکی هایشان خندیدند.

 

در پی این رسوایی بزرگ، این کودکان سپید موی با رفتار های کودکانه خود بی شرمانه راه مردم فریبی  و پنهان کاری را دنبال کردند و مدعی شدند که سردار رشید سپاه اسلام!  هرگز جاسوس رژیم نبوده و نمی باشد و وزارت اطلاعات وی را ربوده است، این نخبگان خود نخبه خوانده ! روشن نکردند که این فیلم محرمانه چگونه به دست جمهوری اسلامی افتاده است، اگر خودشان این فیلم را به حکومت اسلامی نداده اند و سردار هم جاسوس و فرستاده رژیم نبوده است، تنها می توانند ادعا کنند که هنگام ربودن مدحی از سوی کوماندو های رژیم اسلامی، این فیلم کذایی! درجیب سردار بوده است.

روزی نامه نگار سرشناس، سال پیش در یک گردهمایی در آتلانتا ، در پاسخ کسی که به او هشدار داده بود که سردار مدحی عامل و فرستاده رژیم اسلامی است گفته بود؛ من بچه نیستم که فریب بخورم! من صد ها مدرک را بررسی کرده ام و به دیگر جا ها داده ام و تاًیید شده است، سردار مدحی دریای اطلاعات است.

 

البته این نخستین باری نیست که این روزی نامه نگار پرمدعا! فریب می خورد و بازیچه دست حکومت اسلامی می شود، چند سالی است که فیلمی از این شخص در یوتیوب می باشد که آمار درج شده در زیر آن نشان از دیده شدن این فیلم از سوی میلیون ها بازدید کننده دارد، در این فیلم روزی نامه نگار سرشناس! در حال عشق بازی مجازی اینترنتی با یکی از ماًموران مونث رژیم دیده می شود، وی چند بار از آن مخدره! پوزش خواهی می کند ولی به زبان  کودکان، به جای معذرت چند بار با تلفظ غلیظ عربی که مورد علاقه وی می باشد تکرار می کند ″  محذرت ″ می خواهم، ای کاش یکی از این محذرت! ها را از ملت ایران درخواست می کرد و به مردم فریبی پایان می داد. جالب است که در همین فیلم یار غار وی که در بالا اشاره شد به او تلفن می کند و برای چند لحظه عیش مجازی وی را منقص می سازد.

 

 

مجری صدای آمریکا از ادرار در چاه زمرم بر حذر شد

 

پس از پخش فیلم مستند ″ الماسی برای فریب ″ از تلویزیون جمهوری اسلامی و افشا شدن داستان سردار مدحی، بسیاری از منتقدان، یک روزنامه نگار پرمدعای لندن نشین را به باد انتقاد گرفتند، مقاله های تند و تیز و افشا گری های اینترنتی دمار از روزگار وی در آوردند.

این نویسنده، روزنامه نگار، تحلیلگر، رهبرسیاسی، استاد اطلاعات، امنیت و ضد جاسوسی، عاشق پیشه اینترنتی، مدیر مرکز اعراب در لندن، متخصص مخدره و مخدرات، آخوند شناس و همه فن حریف که سخت به مخمصه افتاده است ، نه تنها به این انتقادات کوچکترین توجهی نشان نداد بلکه به مانند پایوران حکومت اسلامی  در کار مردم فریبی خود کوشا تر شد و به خط و نشان کشیدن و تهدید منتقدین خود پرداخت.

آرش سیگارچی، یکی از مجریان جوان صدای آمریکا، یادداشتی انتقاد آمیز ولی سازنده در وبلاگ خود منتشر کرد، وی در باره مستندی که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد، به انتقاد از روزنامه نگار لندن نشین پرداخت و از فشار های وی به رادیو تلویزیون ها در باره پوشش خبری دادن و بزرگ کردن سردار مدحی ، جاسوس جمهوری اسلامی سخن گفت، این انتقاد به مزاج این همه کاره لندن نشین خوش نیامد و در برنامه تلویزیونی خود از یکی از کانال های ماهواره ای لوس آنجلس ، که پنجره آن بسوی خانه پدری ایشان باز می شود،  خود را مانند ژولیوس سزار امپراتور روم مظلوم نشان داد و بی آنکه نامی از آرش سگارچی بیاورد گفت؛ بروتوس تو هم؟!

ژولیوس سزار لندن نشین که نمی خواست نام  این جوانک را که پای روی دم وی گذاشته است بیاورد با دادن نشانی هایی درباره زندگی خصوصی وی، با اشاره به بیماری سرطان او و زندانی بودنش در ایران گفت« جوان است و جویای نام»  و افزود « حالا سند خیانت مرا بچه ای صادر می کند که خود در پروریدنش به شکل گرگ،نقش داشتم». همه کاره لندن نشین اختیار اعصاب خود را از دست داد واز ماهیت گرگ صفتانه خود پرده برداشت! سپس ژولیوس سزار لندنی، گذری به مکّه مکرمه زد و این بار خود را با چاه زمزم مقایسه کرد! و داستان ادرار کردن برادر حاتم طائی را در چاه بازگو کرد و آرش سیگارچی را از ادرار کردن در این چاه بر حذر نمود و افزود«  اما آنها اشتباه می کنند، این چاه زمزم، گوش ها را کر می کند» وی در پایان با تهدید گفت«  به همین ها بسنده می کنم که اگر زیاد بگویم نمی تواند آنجا که کار می کند، کار کند» اشاره وی به اخراج بروتوس، از صدای آمریکا بود.

صدای آمریکا باید پاسخگو باشد، که این آقای همه فن حریف،  در آن سازمان که با پول مالیات مردم آمریکا می چرخد، چه قدرتی دارد که پس از این همه آبرو ریزی های پی در پی هنوز منبر روز های جمعه وی در آنجا بر پا است و کارکنان صدای آمریکا را نیز تهدید به اخراج  و آجر کردن نانشان می کند. راست گفته اند اگر به میهمان (آخوند)  رو بدی صاحبخانه می شود.


June 22nd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی